- گام نهادن
- قدم گذاشتن، راه رفتن و پا گذاشتن در جایی، قدم نهادن
معنی گام نهادن - جستجوی لغت در جدول جو
- گام نهادن
- گام گذاردن قدم گذاشتن: هر که در راه او نهادی گام گشتی از زخم تیغ دشمنکام. (هفت پیکر. ارمغان)، روانه شدن رفتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اسم گذاشتن تسمیه: (واین مجموعه رالباب الالباب نام نهاد)، نام باقی گذاشتن نام نیک یافتن
نام گذاشتن نام نهادن
یا پای نهادن بر چیزی. ترک کردن آن
فرو گرفتن بار از وسیله حمل و نهادن آن در جایی، زادن زاییدن
مواظب بودن مراقب بودن
جفا کردن
کنایه از راه رفتن و پا گذاشتن در جایی
نهادن، گذاشتن، برجا گذاشتن، قرار دادن چیزی در جایی
پا گذاشتن
چیزی را بعنوان رهن نزد کسی گذاشتن: گفت همره را: گرو نه پیش من ورنه قربانی تو اندر کیش من (مثنوی)
گوش دادن استماع کردن، استراق سمع کردن: صابر و حملا در سرای شاه آمدند و نظاره میکردند و گوش نهاده بودند تا چه شنوند، متوجه شدن توجه کردن
به دقت گوش دادن
به کسی یا چیزی چشم داشتن و منتظر بودن، نگاه کردن و مراقب بودن
قدم گذاشتن عازم شدن، آغاز کردن